سلام رفقا...

مثل اینکه نفسهای پدربزرگم امشب آرامش نداشتند, او هم کربلایی شد...

چه زیبا بود داستانش , همو که هیچ کسی را نمیشناخت اما با خواندن زیارت عاشورا سینه میزد...

سپاسگذارتان میشوم اگر با نفسهای گرمتان برایش دعا کنید ...

دعا کنید که در این لحظات سخت همه ی ما محتاج دعاییم....