(وَلَمّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ
قالَ رَبِّ اَرِنى اَنْظُرْ اِلَیْکَ
قالَ لَنْ تَرینى وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَى الْجَبَلِ
فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرینى ...).

سوال:
بنابرآیه فوق ، ماءمون عباسى از حضرت رضا( علیه السّلام ) سؤ ال نمود که چگونه موسى با آنکه پیغمبر بود و مى دانست خدا دیده نمى شود، رؤ یت خدا را خواستار گردید، ملخص جوابى را که حضرت رضا( علیه السّلام ) فرمودند و ماءمون را قانع ساخت بیان فرمایید؟

جواب:سلام
خلاصه جوابى را که حضرت رضا( علیه السّلام ) فرمود، بنابر آنچه در کتاب ((عیون اخبارالرضا)) مروى است ، این است که فرمودند: حضرت موسى ( علیه السّلام ) مى دانست که خداى تعالى منزه است از اینکه به چشم دیده شود لیکن چون به قوم خود خبر داد که خداوند به او تکلم فرموده ،گفتند به تو ایمان نمى آوریم تا اینکه ماهم کلام خدا را بشنویم ، پس هفتاد نفر از ایشان را برگزید و ایشان را پایین کوه طور جاى داد و خودش بالا رفت و از خداوند مساءلت نمود که با او تکلم فرماید و به ایشان کلامش را بشنواند، پس ایشان کلام خدا را از شش جهت شنیدند به علت اینکه خداوند از درخت ، خلق صوت فرمود پس گفتند ایمان نمى آوریم و تصدیق نمى کنیم که این کلام خداوند است تا اینکه آشکارا خدا را ببینیم چون این قول بزرگ را گفتند و سرکشى نمودند، خداوند بر ایشان صاعقه اى فرستاد که هلاک شدند. حضرت موسى ( علیه السّلام ) گفت خدایا! هنگامى که برگشتم به بنى اسرائیل چه بگویم ؟ به من مى گویند این هفتاد نفر را همراه خود بردى و آنها را کشتى . خداوند ایشان را زنده فرمود و پس از زنده شدن گفتند: اى موسى ! از خدا بخواه که خودش را نشان تو بدهد، پس از آن به ما خبر بده که خداوند چگونه است پس بشناسیم او را حق شناختنش .
موسى ( علیه السّلام ) فرمود اى قوم ! خداوند به چشم دیده نمى شود و کیفیت ندارد و به آیات و علامات شناخته مى شود. پس گفتند به تو ایمان نمى آوریم تا این سؤ ال را بنمایى . موسى ( علیه السّلام ) عرض کرد خداوندا! تو شنیدى سخن این قوم را و تو بهتر مى دانى آنچه را صلاح ایشان است . به موسى ( علیه السّلام ) وحى رسید آنچه را که از تو خواستند بخواه ، در این وقت ، موسى ( علیه السّلام ) عرض کرد: خداوندا! خودت را نشان من ده تا تو را ببینم . خداوند فرمود:
((هیچ وقت مرا نخواهى دید ولیکن نظر کن بکوه ، پس اگر در جاى خودش ‍ قرار گیرد، مرا مى بینى . چون تجلى فرمود پروردگارش بر کوه به این ترتیب که آیه اى از آیات خود را در آن ظاهر فرمود، کوه را ریزه ریزه کرد، موسى ( علیه السّلام مدهوش افتاد، چون به خود آمد گفت : منزهى تو پروردگارا! از اینکه دیده شوى ، به درستى که من از جهالت قوم خود توبه کردم و بازگشتم به آنچه مى دانستم از معرفت تو که دیده نمى شوى و به درستى که من اولین کسى هستم که ایمان آورده ام به اینکه تو دیده نمى شوى ))