گویند مردی روستایی از روحانی ای شنیده بود که می توان هنگام تداخل چند غسل به نیت همه غسل هایی که به گردن دارد یک غسل کند. او در دیدار بعدیش با آن روحانی چنین گفت: روستای ما حمام ندارد از سویی هوا سرد بود نمی توانستم غسل کنم. بنابراین هر موقع غسلی به گردن داشتم روی دسته بیل مثل چوب خط قدیم علامت می زدم. هنگامی که بعد از مدت ها به شهر می رفتم اول حمام می رفتم و هنگام غسل می گفتم غسل می کنم از نوک بیل تا ته بیل قربه الی الله.