در جلسه ای دوستانه یکی ازروحانیون به پدری که پسرش دانشجوی 27 ساله بود و اصرار می کرد که او باید اول تحصیلش را تمام کند، بعد سربازی و بعد شغل و..آنگاه ازدواج کنند گفت: ازدواج یک «نیاز اساسی» است که از جهتی مثل گرسنگی است شما به فرزندت می گویی تو الان گرسنه نیستی و نباید درخواست غذا کنی یا باید از نیاز او مطلع شوید؟ شما همه مشکلات را شمردید ولی مشکل مجرد بودن را جزء مشکلات به حساب نیاوردید عطش به ازدواج و سرکوب کردن این نیاز توسط والدین پشتش سیلی ازمشکلات دارد: ازدواج های ناسنجیده، وسواس بعدی در انتخاب همسر، عشق ها ووابستگی های شدید و بیمارگونه پسر و دختر، روابط نامشروع و اعتیاد ممکن است نتیجه سرکوب کردن خواسته فرزند باشد.
من خودم به فرزندم که 20 سالش تمام نشده بود گفتم خوب گوشت را باز کن من تا جایی که بتوانم برای ازدواجت اقدام می کنم و کمکت می کنم تو هم می توانی با تلاش، کم توقعی و قناعت وانتخاب همسری قانع ازدواج کنی این را گفتم که فردا اگر دچار گناه شدی مرا مقصر ندانی و حجت را تمام کرده باشم.