زمین شکست، زمان هم، تو هم، جهات شکستند
شکست سقف و شکستی و خاطرات شکستند
صدای خنده کودک شکست و تاب رها شد
درختها همه بی تاب در حیات شکستند
عروسکان جوانمرگ را چگونه نگریم
به کام خاک بسی شاخه نبات شکستند
چه نامهها همه ننوشته ماند تا به قیامت
چقدر خط نهان در نی و دوات شکستند
به عکس کوچک تو خیرهام، شکسته کوچک!
چقدر دل که در این لحظهها برات شکستند
نرفته دست و دل من مگر به از تو نوشتن
از آن شب آن شب تیره که دستهات شکستند
شعری از علی محمد مودب برای زلزله زدگان آذربایجان