هر شغلی استرس های خاص خود را دارد یکی از استرس هایی که برای طلاب تازه نفس ممکن است وجود داشته باشد اضطراب باز شدن عمامه است.

بار اولم بود می خواستم بروم تبلیغ اضطراب داشتم که اگر عمامه ام باز شود چه کسی برام می بندد. چون تازه معمم شده بودم و قم از دوستان روحانی و طلبه ام کمک می گرفتم. قبل از حرکت به طرف استان فارس به دوستم گفتم یه عمامه زاپاس برام ببندد. وقتی به سازمان تبلیغات شیراز رسیدم در چمدانم را باز کردم دیدم عمامه ام باز شده است. ناراحت به طرف روستایی که محل تبلیغم بود رفتم. با خودم گفتم باید چند روز روی یک عمامه تمرین کنم که پیچیدن عمامه شیک را یاد بگیرم و از سویی مراقب باشم آن یکی کثیف یا باز نشود. سحرها که بلند می شدم تا ساعت 8 مطالعه می کردم و بعد یکی دو ساعت می خوابیدم یه روز صبح وقتی چششم را باز کردم ناخودآگاه چشمم به عمامه افتاد که مچاله شده روی طاقچه بود. از رخت خواب پریدم رفتم عمامه را برداشتم وقتی میزبان آمد از او پرسیدم چرا این عمامه باز شده ؟ او گفت بچه یکی از اقوام مان که خیلی شیطون هم است صبح آمد خونه ما و از روی شیطنت آن را روی سرش گذاشته و تمرین سخنرانی می کرده که از سرش می افتد و باز می شود با خودم گفتم چه شانسی آورده که اینجا نیستش والاّ... بعد تا ظهر هی بستم و باز کردم تا بالاخره تونستم یه چیزی شبیه عمامه ببندم چشم تان روز بد نبینه از آن روز تا آخر ایام تبلیغی چند بار خواب می دیدم مردم در مسجد یا جلسه ای منتظرند و من در منزل مشغول بستن عمامه ام و موفق هم نمی شوم و از خواب می پریدم بالا.