تازه وارد حوزه شده بودم علاقه داشتم با عبا نماز بخوانم ولی عبا نداشتم روزی با یکی از دوستان به مسجدی سنتی در اصفهان رفتیم. که متوجه شدم روی چوب لباسی های مسجد عباهایی برای نماز گزاران هست و هر کسی تمایل دارد به خاطر ثوابش از آن استفاده می کرد. با عجله رفتم تا قبل از این که تمام شود یکی رو بردارم. نمی دانستم عبا پوشیدن و نماز با آن خواندن قلق خاص خودش را دارد. وقتی رسیدم آن جا عبای زیبایی رو انتخاب کردم به دوشم انداختم دوستم که سابقه حوزویش از من بیشتر بود گفت با این دو بند کمک بگیر تا عبا را متناسب و میزان کنی. عبا کمی بلند بود. عبا به دوش رفتیم صف اول پشت سر حاج آقا. نماز شروع شد. دو سجده رکعت اول را که خواندم متوجه شده ام که عبا زیر پایم گیر کرده و میخکوب شده ام با زحمت خودم را این طرف و آن طرف می کشیدم تعادلم از دست رفت و نزدیک بود بیفتم روی امام جماعت. با هر زحمتی بود بلند شدم. ولی در رکعات بعدی عبا را سه چهار تا می زدم تا مشکلی پیش نیاید دوستم زوری جلوی خنده اش را گرفته بود تا این که نماز تمام شد سریع از جا بلند شدم و قبل از این که توسط ریش سفیدهای مسجد دادگاهی شوم فرار کردم رفتم پشت صف آخر و عبا را هم جای خودش آویزان کردم.