تازه درس حوزه را شروع کرده بود بر خودش لازم می دانست که تبلیغ را از خانواده و اقوام خودش شروع کند و به ما هم می گفت شما هم شروع کنید به او گفتم واقعاً برای اقوام خود صحبت می کنید گفت درسته که تازه وارد حوزه شدم ولی به قدر بضاعتم برای فامیلم از اسلام می گویم. گفتم آخرین بحثی که داشتی چه بود گفت مهمان داشتیم خاله و دخترانش بودند و من درباره فضایل نوره کشیدن از کتب حلیه المتقین برایشان صحبت کردم هنوز سخنانش تمام نشده بود که همه دوستان یکپارچه زدند زیر خنده، با تعجب در حالی که دهانش باز بود به ما نگاه می کرد بعد گفت مگه چیه؟ گفتم می دونی نوره یعنی چه؟ گفت نه. وقتی معنی نوره را فهمید. رنگش مثل لبو شد بعد گفت مثل این که تبلیغم را زود شروع کرده ام و بعد خودش هم با ما شروع کرد به خندیدن.