ایلام بودم . برای بچه ها کلاس احکام داشتم. آمدم درباره آب کر سخن بگویم دیدم به هم اشاره می کنند و می خندند. گفتم باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشه.
گفتم بچه ها کی می دونه آب کر چیه؟
همگی زدند زیر خنده.
با تعجب پرسیدم کجای حرف من خنده داشت.
بعد از یکی علت را پرسیدم
زورکی جلوی خنده اش را گرفت گفت آقا من نمی گم زشته؟
گفتم چی زشته؟
گفت آب کر؟
با اصرار من یکی بلند شدو گفت به ش ا ش بچه می گویند.
با تعجب گفتم چی؟
گفت ما کردها به..... بچه می گویم کُر.
1- اگر دیدیم آخوندی بچهاش را آورده پارک یا شهربازی تعجب نکنیم. چون بچهی آخوند، آدم است نه آخوند!
2- اگر دیدیم آخوندی با خانمش از یک بوتیک بیرون آمد تعجب نکنیم چون خانم آخوند هم آدم است!
3- اگر دیدیم آخوندی مقابل یک اسباب فروشی ایستاده و دختر کوچولویی مو طلایی کنارش ایستاده و با انگشت به نقطهای از ویترین اشاره میکند و پسر کوچولویی به نقطهای دیگر، تعجب نکنیم. چون هیچ دختر یا پسر بچهای آخوند نیست!
4- اگر عید دیدنی خانهی آخوندی رفتیم و دیدیم که آجیل و شیرینی گذاشت جلوی ما، تعجب نکنیم. چون بالاخره ما که آدم هستیم نه آخوند!
خلاصه کنم؛ اگر هر کار مشروع و معقول و معروفی که هر آدمی ممکن است انجام بدهد، از آخوندی سر زد تعجب نکنیم چون بیچاره آخوند هم آدم است. البته قبول دارم بالاخره آخوند باید سعی کند لااقل کمی هم شده، «آدمتر» از بقیه باشد.
یکی از دوستان میگفت: برای تبلیغ به منطقه ای - روستایی - در یکی از استانها رفته بودم وقتی آنجا رسیدم، با یکی از اهالی رفتیم به طرف خانهی شخصی که قرار بود در مدت دههی محرم میزبانم باشد، بالاخره رسیدیم. زنگ در بزرگ گاراژی خانه را زدیم. پسر نوجوانی در را باز و سلام کرد. همان وقت صدای بم مردانهای از داخل خانه شنیدیم که با فریادی که آخرین فرکانسهایش به ما میرسید از پسر پرسید: کیه بابا؟ پسر گفت: یه آخونده با یه آدم!
گویند در روزگاران قدیم نامه ای برای مردی آمد، او سواد خواندن نداشت. مرد نامه به دست از این سو به آن سوی و از این کو بدان کوی می گشت تا شاید کسی را بیابد تا نامه را برایش بخواند. روزهای زیادی مرد دنبال فرد با سوادی گشت. تا بالاخره به او گفتند: در فلان جا مردی مکتب دارد و درس قرآن می دهد.
او به اتفاق جمعیت زیاد به سراغ آن مرد مکتب دار روانه شدند تا به او رسیدند. همه به آن مرد نگاه کردند تا ببینند او چگونه از یک تکه کاغذ زبان آدمی می فهمد و می خواند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود... تا این که سکوت با صدای خواندن مرد مکتب دار شکست. مردم که شاهد این منظره عجیب بودند از روی تعجب همگی گفتند: آ (علامت تعجب) خوند(خواند) به مرور زمان آ خوند به آخوند تبدیل شد.
برخی هم به آخوند ملا می گویند. ملاّ از ملأ است یعنی پر برخلاف خلأ یعنی خالی؛ ملاّ به کسی گویند که ذهنش پر اندیشه است(کله اش پوک نیست).
نکته: در یک نظر سنجی از افراد متدین در سایت اسک دین آنها به دلائل مختلف واژه های روحانی، حاج آقا، طلبه، آقا را بر واژه آخوند و ملّا ترجیح دادند.
انتقاد دو نوع است انتقاد سازنده و انتقاد سوزنده؛ در دومی فقط نقاط منفی توجه می شود این نوع انتقاد راحت است مثل آب خوردن. انتقادی سازنده است که نقاط خوب و ضعف ها را نشان دهد و از سرمامه نقاط قوت برای رفع عیوب کمک بگیرید این با رویکرد جدید روان شناسی مثبت، سازگاری زیادی دارد.
در کلاس روان شناسی تربیتی بودیم، استاد با قیافه حق به جانب شروع کرد به انتقاد از مساجد و گفت: روحانی ما چرا نمی تواند افراد را جذب کند؟ کجای کارش مشکل دارد؟ آنها نیاز به روان شناسی تربیتی دارند، بعد از سال ها آقای قرائتی چند سال است که متوجه شده است که بهتر است پایان جلسه سئوال طرح کند.
فردی به او گفت: استاد؛ به نظر من روحانیون موفق بوده اند!! شما حضور و غیاب را بردارید و فشار آموزش را کم کنید، ببینم هفته دیگه از بین همین علاقه مندان به درس روان شناسی چند نفر را در کلاس می بینی(فبهت الذی کفر).
روزی قرار بود از گروه های مختلف متخصصان حوزوی در نمایشگاهی شرکت کنند و غرفه مشاوره دینی داشته باشند.یکی از دوستان شوخ گفت:به نظر من فلان حاج آقا را نیاورید،چون ماشالله تر گل ورگل و تپل ومپل است و به شدت خوش تیپ.اولا ممکن است چشم زخم بخورد و او چون خوش تیپ است برای مرجعیت نیازش داریم،دیگر اینکه اگر این حاج آقا با این تیپ به نمایشگاه بیاید مردم میگویند برویم حوزه خوب به ما میرسند .من رو ببرید که هرکس دید بگوید خدا نیامرزد آنهایی را که میگویند به آخوندها میرسند اگر میرسیدند که این حاج آقا اینقدر مردنی نبود....