سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 244847
  • بازدید امروز: 1
  • بازدید دیروز: 5
  • تعداد کل پست ها: 198
درباره
مجاهد[363]

اینجا دغدغه های ذهنی یک طلبه بیان میشود .... طلبه ای از نسل نو که باور دارد دین تنها راهگشای طریق انسانیت است و لاغیر ...اما با تمام این وجود ما متهمیم ... آقا جان ! ما متهمیم ، ما را در یاب !!!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها

 

سلام
یادم میاد اوایل ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد،خیلی چیزا گرون شده بود اما دکتر در جواب این مشکلات گفته بود بیاید از سر گوچه ما بخرید که ارزونه!(مضمون حرف)حالا منم همینو میگم،بیایید از حوزه ما آخوند ببرید،ارزون که هیچی مفت مفته!!!
بگذریم که اینا رو از سر شوخی گفتم اما جواب حرف حساب(بخوانید نا حساب) شما :
دوست عزیزم،انسان هیچ وقت یک مصداق رو تطبیق کلی نمیده و بر همه ی اون مصادیق حمل نمیکنه(قاعده عقلی،فلسفی)،
میشه بپرسم طبق چه قاعده اینجور با اطمینان میگید ماهی یک ونیم میلیون در ماه پول در میارن؟دنیا که با حساب و کتاب ذهن شریف حضرتعالی که نمیچرخه!!!
آخوندها و طلبه ها هیچ وقت واسه نماز پول نمیگیرند اون پولی که دریافت میکنند واسه ایاب و ذهاب رفتن به مسجده که اگه واسه نماز بیان دنبالشون همونم رو نمیگیرن!!(تحقیق کن متوجه میشی همین جوریه)!! اصلا بگیرن ،مشکلش چیه؟؟غیر از اینه که یه استاد دانشگاه یا مدرسه واسه مطالعاتی که داشته، و داره علم خودش رو به دیگران منتقل میکنه داره ماهی....بوق...تومن پول دریافت میکنه؟؟تازه تابستون و عید هم تعطیله!بعلاوه تعطیلات توی سال!!! تازه هر سال هم همون مطالب تکراری رو باید بگه!!!
حالا چه عیبی داره یک روحانی بیاد واسه یاد دادن بعضی از مسایل فکری و اعتقادی پول دریافت کنه؟ میدونی واسه یک شبهه ناقابل چندتا کتاب باید مطالعه کنه تا بتونه از سنگر دین دفاع کنه؟ میدونی روزانه باید چقدر مطالعه داشته باشه تا یه مطلب که به درد همه بخوره و تکراری نباشه انتخاب کنه و بگه؟ میدونی واسه یاد گرفتن ریز و بم احکامی که جنابعالی با یک سوال جوابت رو میگیری، باید چند سال درس بخونه؟تازه تابستون و عید هم تعطیلی نداره!
اون پولی که شما گفتی واسه خوندن خطبه عقد میگیرن،اونو فقط روحانیونی میگیرن که دفتر خانه عقد و ازدواج دارن و کارشون همینه !!اما اگه از یه روحانی همینجور بخوان خطبه بخونه اصلا پولی در یافت نمیکنه!که نمونش رو بارها با دوتا چشم خودم دیدم!
 در موقعیت وشرایطی که متأسفانه بسیاری از مردم متدین و مذهبی هم بر این مسئله واقف نیستند وناخواسته تحت تأثیر منفی بافیهای ضد انقلاب وبرخی از افراد ساده لوح قرار گرفته اند ، بدون توجه به واقعیت امر وبا عناوین بچه گانه ای که پول نفت به جیب آخوندها سرازیر میشود وهمه شان پولدار هستند ! ازسویی عدم تحقیق جدی متدینین واز سویی عزت نفس طلبه ها وروحانیون وعفت بیش از حد اینان که به تعبیر قرآن کریم : (یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف سوره ء بقره آیهء 273 ) با کمترین درآمد زندگی بدتر از مرگ را میگذرانند و دم بر نمیاورند ! برخی از این مضطرین واقعی جامعه در به در به دنبال نماز و روزهء استیجاری هستند که متأسفانه آنهم به دلیل متقاضی زیاد به جایی رسیده که برای یک سال روزه ونماز 400 تا 450 هزار تومان میدهند !
((( در این رابطه یکی از دوستان بازاری میگفت: اینرا من به چشم خود دیدم که یکی از دوستانم برای پدرش میخواست یک سال نماز و روزه استیجاری بدهد از بنده (من در بازار شاغلم و مثلا داغ دینداری بر پیشانیم خورده!) پرسید کسی را برایم پیدا کن ومن بعد از پرس وجو دیدم برای یک سال نماز وروزه 700 تا 750 هزار تومان میگیرند ! به او خبر دادم ! اما او گفت من از طریق دفتر یکی از مراجع ( در تهران ) کسی را پیدا کرده ام که با 400 تومان یکسال نمازو روزه را پذیرفته !!! با تعجب وناراحتی گفتم : مرد مؤمن با 400 هزار تومان میشود هزینهء سحری وإفطار را تهیه کرد؟!یک سال نماز هم رایگان !)))  به ولای علی (ع) فقیرترین مردم این قشر 90 درصدی مردم یعنی طلبه ها هستند ! ای کاش میشد یک گروه یا نهادی در این خصوص آمار درست و صحیحی میگرفتند و به مردم ارئه میکردند. گفتنی زیاد دارم ای کاش از آن طلبه ای که چد سال پیش مرد اطلاعی داشتی،چیزی نمیگویم چون اگر لازم بود و بصلاح رهبرم پیش از اینها حرفش را به میان می آورد.
دیگه بسه مطالب زیاد میشه.
لحظه هاتون قشنگ
یا علی







 

 

 


یکی از دوستان عزیزمون در مورد یادداشت چند روز پیشم با عنوان (((آخوندهای مفت خور))))حرفهای جالبی زدند،با خودم گفتم بزار مطلب امشبم همین باشه،جوابش رو هم میزارم تا روشنایی باشه واسه دلهای بی چراغ!!!!!
و اما حرف دل دوست عزیزمون"""" حاج آقا فراموش نشه این حرفایی که نوشتین مال اونوقتیه که طلاب گرامی هنوز دارن کارآموزی می کنن وهنوز راه وچاه کار وچاپیدن را بلد نیستند . بعدش چی ؟ شما می دونین خانه ی عالم یعنی چه ؟ البته بهترازمن می دونین . یه روحانی صفرکیلومتر وساده تو یه روستا یا تو یه شهر یه خونه دراختیار داره به نام خانه ی عالم . این می دونی یعنی چی ؟ یعنی این که آقای عالم واسه خونه ای که توش می شینه کرایه نمی ده . پول آب وبرق نمی ده . خلاصه خوش می خوره وخوش می خوابه . اونوقت یه جوون ، یه کارمند ، یه معلم ، یه بنده خدای دیگه تو همون شهر واسه همون خونه باید از همه چیزش مایه بذاره . مگه تولید یه آخوند چیه ؟ تولید علمی وفرهنگی یا هرگونه دستاورد دیگه ؟این یعنی همون عدالت علی ع و حضرت مهدی که شماها مدعی اون هستین ؟ راستی جواب این جورچیزها رو چی می دی ؟
پاسختونو توی وبلاگ خودتون می خونم .
شادباشید .

و اما پاسخ طلبه شیطون:
""""سلام بر مولای عزیزم سید علی که باروش و منش زندگی خوش آموخت که باید برای اسلام و انقلاب و حرکت به سوی مدینه ای فاضله شدن کار کرد و کار کرد و کار کرد، علم آموخت و علم آموخت و علم آموخت،حتی اگر در این طریقت تهمتها زده شود و ناسزاها گفته شود.
وسلام بر تو ای دوست عزیز،و هزاران تشکر تقدیم تو باد که برای برطرف شدن شبهه ی ذهنی ات سوال میکنی!و البته از اهلش.
در پاسخ به سوالت بگذار دو خاطره نقل کنم:
یکی از دوستانم برای تبلیغ در ماه مبارک رمضان اعزام شد به یکی از شهر های استان کرمان. خانه ای به او دادند به نام خانه ی عالم که تنها یک اتاق داشت و آنهم در طبقه فوقانی مسجد مستقر بود.به همراه همسرش و یک کودک شیر خوار.فاقد هرگونه وسایل راحتی برای زندگی حتی یخچال هم نداشت.برایشان غذای آماده می آوردند آنهم با یک ساعت تاخیر و گاهی اوقات هم در اثر فراموشی بانی مسجد هیچ نمیخوردند.سه ماه تابستان را در آنجا ماند.در این مدت سه ماه نمازهای سه وعده را برپا میکرد،برای کودکان و بزرگسالان بطور جداگانه کلاس احکام برگزار میکرد،به زنان و مردان(جداگانه)آموزش قرآن خوانی میداد.عصر ها ختم قرآن بود.هر روز باید منبر میرفت آنهم چهل و پنج دقیقه.شاید برایت جالب باشد اگر بدانی برای یک منبر ساده حداقل باید سه ساعت وقت بگذاری(و برای امثال آقای دانشمند به گفته خودشان حداقل دوازده ساعت مطالعه در روز).و شاید برایت جالب تر باشد اگر بدانی که بعد از سه ماه برای تمام وقت هایی که برایشان گذاشت،تنها به او صد هزارتومان دادند،حتی سازمانهای مربوطه هم هیچ قدر دانی از او نکردند.(حالا اونوقت کدوم کارمند یا معلم حاضره جاش رو با این روحانی عوض کنه ؟؟؟ یا کدوم هاشون حاضرند روزانه دوازده ،سیزده ساعت رو بدون انگیزه مالی صرف مردم کنه؟؟؟)
و جالب تر این است که بدانی از امثال این دوست من بسیار زیادند،حتی دوستان دیگر من هم همینگونه اند وفقط تعداد کمی در ادارات ویا نهادهای دولتی استخدام هستند که متاسفانه بعضی ها همین تعداد کم را به پای همه طلاب مینویسند.
اما خاطره دیگری برایت میگویم که آدمک این خاطره واقعی خودم هستم.برای تبلیغ به جایی  رفتم که مردمش در رفاه و آسایش اند و خدا راشکر از لحاظ مالی بسیار داشتند.بگذار خانه ی عالم آنجا را برایت به تصویر بکشم.خانه ای با حیاط خاکی،بدون کولر و یا حتی پنکه در گرمایی نزدیک به چهل درجه بالای صفر.بدون تلفن،با یک فرش مندرس،و آشپزخانه ای که هیچ نداشت بجز دو عدد بشقاب و یک کتری از دوران عهد عتیق،با چند استکان همجوارش یک اتاق قرار داشت که آنقدر بوی بدی میداد که یاد پاهای نشسته می افتادی.درب خانه اش به مانند دروازه شهر بود که هرکه میخواست میتوانست با یک لگد زدن وارد خانه شود.
بلی دوست عزیزم،این خانه از همان خانه هایی است که شهرت یافته اند.و این پول همان مقداریست که در ذهن شما نقش بسته است!!!! اشتباه امثال بنده این است که همه چیز را با دید خودمان میبینیم!! دید مادی و خاکی!!فقط اگر سرمان را کمی بالاتر بگیریم آنوقت آسمان را خواهیم دید و خواهیم فهمید که امثال این روحانیون دیدشان به کدام سمت است.
 مطلب زیاد شد .اگر عمری باقی ماند حتما در یک یادداشت دیگر از ثمره وجودی طلاب هم مینویسم.....

لحظه هاتون قشنگ
یاعلی








 

 

چند شب پیش داشتم کتاب ملا احمد نراقی رو میخوندم که یه مطلب بسیار جالب و جذاب پیدا کردم. . . . من که نتونستم این جمله رو تکرار کنم اما گفتم بزارم تو وبلاگ تا بچه ها خودشونو یه محک بزنن.

""""یکى از شعراء در کتابى که در علم عروض تألیف نموده است گفته است که هر که به سرعت تمام چند دفعه پى در پى بگوید: خواجه‏ تو چه تجارت کنى، آن شخص فصیحست."""" 

 

اگه جالب بود دیگران رو دعوت کنید تا بیان و ببینن.

 

                                                                                                                      یا علی

 







طبق روال هر روز رفتم وضو گرفتم و عبا رو برداشتم ،و حرکت کردم به سمت مدرسه دخترانه ای که هر روز اقامه جماعت میکردم.بعد از رسیدن بلافاصله نماز رو بستم تا بچه ها خسته نشند.نماز ظهر که تمام شد طبق روال یکشنبه ها پا شدم تا یه مقدار واسه بچه ها صحبت کنم.با چهره ای ریلکس و آرام و کلی آب و تاب شروع کردم به صحبت کردن.....هنوز از صحبت کردنم چیزی نگذشته بود که دیدم بچه ها بهم ریختند.یکی داشت با بغل دستیش صحبت میکرد....یکی سرشو انداخته بود پایین....یکی داشت میخندید....یکی خیره شده بود به صورتم....خلاصه کلی اعصابم بهم ریخت و تو دلم کلی آه و ناله کردم که عجب بچه های قدر نشناسی،کلی زحمت کشیدم یه مطلب قشنگ واسشون پیدا کردم و کلی وقت صرف کردم تا مطلب رو درست ادا کنم حالا بجای گوش دادن دارن این اداها رو در میارن.مطلبم که تموم شد نماز رو سریع بستم و بعد از نماز با کلی دلخوری از مدرسه اومدم بیرون و حرکت کردم به سمت حوزه.....رسیدن همانا و سرخ شدن مثل لبو همانا(حالا ادامه رو بخونید تا دلتون برام بسوزه).....رفتم سراغ تابلو اعلانات حوزه تا یه سرگوشی آب بدم و از اوضاع ابلاغیه های جدید سر در بیارم که ای کاش نمیرفتم....خوندنم که تموم شد همچین که داشتم میرفتم سمت حجره خودم دیدم یکی از طلاب دهنشو با دست گرفته و داره غش غش میخنده .رفتم جلو گفتم:چیه؟قرص خنده خوردی؟.گفت :نه داداش،زیپ شلوارتو ببند که دارم از خنده میمیرم.....(البته لباس زیر تنم بود)

 

""""" نکته اخلاقی:هر وقت میخواید تشریف ببرید جایی حتما اول زیپ شلوارتونو چک کنید """"""

                                                                                                                                                 لحظه هاتون پر از شادی
                                                                                                                                                            یاعلی








چند سال پیش که تازه در مسلک طلاب قرار گرفته بودم  والبته
خیلی هم مشتاق بودم یه جوری به همه بفهمونم که من هم
جزو طلبه های گرامی هستم و دارم راه ،مقدس اردبیلی ها
رو طی میکنم. واسه همین رفتم دو دست لباس طلبگی
قشنگ با یقیه دیپلمات سفارش دادم اما ای کاش سفارش
نمیدادم.... حالا تا آخر داستان رو بخونید،شما هم به این حقیر
حق میدید.....

خلاصه اینکه این لباس رو پوشیدن همان و سیل انبوه سوالات
 مردم عزیز هم همان.

تو همین روزها آهنگ رفتن به منزل کردم واسه همین رفتم
دفتر مسافرتی و یه بلیط  قطار به مقصد شهرم گرفتم. حالا
بماند که به چه بدبختی به راه آهن رسیدم و تو این فاصله
چه اتفاقاتی رخ داد. به هر حال سوار قطار شدم و رفتم به
سمت کوپه ی خودم. اما همینکه در کوپه رو باز کردم چشمم
 خورد به یه بابای میانسالی که معلوم بود میخواد تو این سفر
 حسابی منو از فیوضاتش بهر ه مند کنه.....

هنوز قطار شروع به حرکت نکرده بود که با نوای گرم این
بنده خدا به خودم اومدم.رو کرد به منو پرسید: آخوندی؟
با یه صدایی که از ته چاه میومد و کلی ارتعاش داشت
گفتم: طلبه کوچکی بیش نیستم.این صدای لرزان من
کلی قدرت جسارت و شهامت به این بنده خدا داد واسه
همین از خدا خواست و ما رو به گلوله بست. عقده هایی
که از کودکی و نوجوانی و جوانی تو دلش مونده بود رو

سرمن خالی کرد. آخر سرم  گفت: یه مشت آخوند
 مفت خور که ماهانه کلی حقوق میگیرند و به هیچ دردی
نمیخورند...اینجا بود که رفتم تو فکر پیدا کردن یه جواب دهن
 پر کن واسه این بنده خدا. کمی فکر کردم و بعد رو کردم
 بهش گفتم: شاید حق با تو باشه اما اگه امکانش هست
یه ذره از حرف های منو گوش بده بعد قضاوت کن. با
اخم و تخم گفت: بگو گوش میدم.

حالا میدون افتاد دست منو با یه قیافه خندان گفتم:
اولا این کلی حقوق که شما ازش صحبت به میان آوردید
 20 هزار تومان ناقابل بیشتر نیست(البته الان به طلبه ها
حدود 40 هزار تومان در ماه میدن.)،با یک خوابگاه واسه
طلبه های مجرد شهرستانی همراه بایک وعده غذای
 ناهار مجانی. دیگه صبحانه و شام رو باید از جیب مبارک
 خودشون بدن. به اساتید هم به ازای هر ساعت تدریس
هزار و پانصد تا دو تومان میدن. که اگر استادی روزی چهار
ساعت کلاس داشته باشه در آخر ماه صد و شصت هزار
تومان ناقابل دریافت میکنه. توی خوابگاهی هم که من
هستم طلبه ها به خاطر تقیداتی که دارن تو مصرف
 برق و آب و گاز کلی صرفه جویی میکنن.

با تمام این حرفها در سال برای هر طلبه
(با شهریه ماهانه ای که دریافت میکنند) چیزی حدود
هشتصد الی نهصد تومان میشه.....

بعد از این حرفا با سینه ای سپر کرده ادامه دادم که:
حالا برای هر دانش آموز طبق گفته وزیرآموزش و پرورش
 وقت یک میلیون و پانصد هزارتومان هزینه میشه و این
 هزینه برای دانشجو به دو الی سه برابر در سال میرسه.
تازه حتی به سربازان هم ماهانه سی هزارتومان میدهند
(البته الان چیزی حدود نود هزار تموان در ماه میباشد)
 به علاوه سه وعده غذا......

حرفام که تموم شد رو کردم به این بنده خدا و با قیافه ای
حق به جانب گفتم: حالا کی مفت خوره؟ کی بیشتر میخوره؟ ......

بعدش رو کردم بهش ادامه دادم: از باب علمی طلبه ها باید
خدمتتون بگم که طلابی که مدرک سطح 2حوزه رو دریافت میکنند
 توانایی مقابله علمی با تمامی اساتید و دانشجویان گرامی
شاخه های ادبیات عرب، حقوق، فقه، فلسفه، اصول و علوم قرآنی رو دارند.....

این حرفا که تموم شد، وقتی بهش نگاه کردم دیدم قیافش داره
رنگ به رنگ میشه...چند لحظه که گذشت، رو کرد بهم و گفت:
حاج آقا شرمنده! شاید بجای این تهمت ها و فحش هایی که
دادم بهتر بود کمی تحقیق میکردم.....

ای کاش همیشه تو زندگیمون کمی فکر میکردیم.....

                                                    لحظه هاتون قشنگ

                                                           یا علی


 
 

 







بزرگی میگفت:

بلای جانسوز عصر ما غیبت نیست....غفلت است....!







سلام بر تمامی دوستان عرصه مجازی.

مفتخرم خدمتتان عرض کنم که از این پس میتونید اخبار روز جامعه را در وبلاگم مشاهده کنید.

این امکان رو  در امکانات جانبی وبلاگ ببینید.

لحظه هاتون قشنگ...







 

انسان عاقل و بالغ چه نیازی به تقلید از شخص دیگری دارد ؟

عقل انسان هرگز چیزى را بدون دلیل نمى‏پذیرد، امّا تقلیدى که مسلمان‏ها از آن بحث مى‏کنند، پذیرش بدون دلیل نیست. مثلًا مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مى‏دهد، و دلیل او آیه مبارکه 41 سوره «انفال» و روایاتى است که در این زمینه وارد شده است. مقلد نیز هرگز این فتوا را بدون دلیل نمى‏پذیرد دلیل او براى پذیرش فتواى مجتهد، این است که مى‏داند خداوند حکیم تکالیفى را براى انسان معیّن کرده است، یعنى بعضى کارها را بر او واجب یا حرام کرده است، و احتمال مى‏دهد که یکى از این واجبات، وجوب خمس باشد. همین مقدار از علم او به احکام، او را مسئول مى‏کند. لذا باید آن احکام را بشناسد و ببیند آیا خمس واجب است یا نه و چه شرایطى دارد، امّا فهم این احکام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نیازمند مقدمات فراوان و آشنایى با علوم بسیارى است. پس او که در این علوم متخصص نیست، باید از راه دیگرى این احکام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان این علوم است، که این مسأله در بحث فلسفه تقلید، به طور مفصل توضیح داده شد. در واقع، دلیل مقلد براى پذیرش فتواى مجتهد همان دلیل او بر لزوم تقلید است. پس او با دلیل، به فتواى مجتهد عمل مى‏کند، نه بدون دلیل. اگر بیمارى به پزشک مراجعه کند و بر اساس دستور و نظر او عمل کند، هیچ فرد عاقلى وى را سرزنش نمى‏کند بلکه کار وى را عین خردورزى مى‏داند.

به عبارت دیگر، عقل حکم به لزوم تقلید مى‏کند. پس تقلید مبتنى بر عقل است. تقلیدى که قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقلید بدون دلیل و صرفاً از روى عادت است. اسلام، تقلید یهودیان از علمایشان را نکوهش کرده است.

تقلید و عقل

این مطلب که «احکام شرعى، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مى‏دهیم» یعنى‏چه؟ مثلًا شما چگونه از راه عقل مى‏فهمید مبطلات روزه چیست؟ کفاره روزه عمد چه مى‏باشد؟ زکات فطره چه مقدار باید باشد؟ نمازهاى یومیه چندتا و چند رکعت و داراى چه اجزا و شرایطى است؟ حقوق دریاها و فلات قاره از نظر دینى چیست؟ و صدها و هزارها مسأله دیگر؟ واقع مطلب آن است که هیچ یک از ما نمى‏توانیم احکام دینى خود را مستقلًا از طریق عقل به دست آوریم و انجام دهیم بلکه در همان امورى که به گفته خود تقلید نمى‏کنیم، مقلد هستیم. لیکن به جاى آنکه مثلًا رساله مجتهدى را برداریم و مطابق با آن عمل کنیم، براساس آنچه از دیگران دیده و با آن خوگرفته‏ایم، عمل مى‏نماییم و از عرف و عادت عمومى تقلید مى‏کنیم. یعنى در واقع به جاى آنکه مستقیماً از متخصص و کارشناسى، مسائل دینى را بیاموزیم، با واسطه از غیر متخصص مى‏گیریم گاه نیز ممکن است به پندارهاى خود و به خاطر ندانستن دلایل و منابع یک حکم با آن بستیزیم و آن را خلاف عقل به حساب آوریم، در حالى که با اندکى جستجو و کاوش و با مراجعه به کارشناسان دین درخواهیم یافت دانش ما در این زمینه ناقص بوده است. در چنین مواردى همان عقل و منطق که مستند برخى از مدعیان روشنفکرى است، حکم مى‏کند انسان باید از طریق دین‏شناس و متخصص، احکام دین را فرا بگیرد و ناشیانه و با پندار بر بى‏راهه نرود.

به عبارت دیگر مى‏توان گفت: عقل دو گونه است:

الف. عقل ورزیده و کارشناختى این همان عقل و دانش تخصصى است و عقلاى بشر همواره در امورى که از آن آگاهى ژرف ندارند، به اندیشه و دانش کارشناس مراجعه مى‏کنند.

ب. عقل خام وبالقوه چنین عقلى در مرحله پیش از تخصص است و کسى که در چنین مرحله‏اى قرار دارد، همواره به عدم تخصص خویش اعتراف دارد و چاره‏اى نمى‏بیند جز اینکه در امور به متخصص مراجعه کند. البته راه دراز دیگرى نیز وجود دارد و آن زحمت عمرى تلاش و کوشش علمى براى یافتن تخصص است. این نیز پدیده‏اى نیکوست، ولى تا پیش از رسیدن به آن چاره‏اى جز پیروى از کارشناس نیست.

ناگفته نماند گاهى قدرت تشخیص عقل و حکم عقل با فرآیند برخى اندوخته‏هاى فکرى انسان که حصال تأثیرپذیرى از محیط و تجربیات بشرى و خواسته‏هاى شخص است، اشتباه مى‏شود و آدمى تشخیص شخصى خود را به عنوان حکم عقل به شمار مى‏آورد. اینجا همان لغزشگاهى است که بسیارى گرفتار آن مى‏شوند. آن گاه که تشخیص شخص خود را با

احکام دینى در تضاد مى‏بینند فکر مى‏کنند دین و عقل ناسازگارند و یا انتظار دارند احکام دینى با تشخیص خودشان منطبق باشد. در صورتى که حکم عقل در شناخت بدیهیات است که خطاپذیرى در آن راه ندارد. چنین حکم عقلى با حکم شرع منافات ندارد. همچنین گفته‏ها و روش و منش عاقلان به دور از هرگونه قومیت و رنگ و نژاد، بیانگر فطرت مشترک انسان‏هاست که در تشخیص احکام شرعى نیز جایگاه ویژه‏اى دارد و با شرع ناسازگار نیست.

آنچه عقل حکم مى‏کند زشتى ناهنجارى و سیاهى ظلم است. اما چه چیزهایى موجب ناهنجارى و ظلم مى‏شود عقل به تنهایى قادر به تشخیص آن نیست، به ویژه اگر در گستره ابعاد ناهنجارى علاوه بر جسم و روان، معنویت نیز ملاحظه گردد.









پخش نوارهای موسیقی توسط برخی رانندگان

**************************** 

پیامبر اکرم (ص): شنیدن و استماع موسیقی قساوت قلب می آورد. 

سوال؟  بعضی از رانندگان بی تعهد، از نوارهای موسیقی مبتذل و ترانه استفاده می کند موجبات اذیت مسافران مومن را فراهم می آورند آیا عمل آنان چگونه است؟

حضرت آیه الله خامنه ای:

مرتکب کار حرام می شوند.

حضرت آیه الله تبریزی:

پخش نوار غنا و موسیقی لهوی و گوش دادن به آن حرام است.

حضرت آیه الله مکارم شیرازی:

مرتکب کار حرامی شده اند و از امر به معروف و نهی از منکر با زبان خوش و مودبانه ناامید نشوید.

حضرت آیه الله فاضل لنکرانی:

حرام است.

حضرت آیه الله صافی گلپایگانی:

استفاده از نوارهای مذکور بر راننده و غیره حرام است.

حضرت آیه الله بهجت:

باید از نوارهای مذکور اجتناب نمایند.








اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،
اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را که تنها شامپوی موجود
شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
 
تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می کردیم و اگر شانس یارمان بود
و از همان شامپوها یک عدد صورتی رنگش که رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی کیف می کردیم.
سس مایونز کالایی لوکس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شکلاتی یام یام تنها دلخوشی کودکی بود.
 
صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت!
 
صف های کپسول گاز که با کامیون در محله ها توزیع می شد
خالی کردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب
 
جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی ...
نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت
و پوشیدن کفش آدیداس یک رویا بود
 
همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و ...
اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد
یادم هست با تمام سختی ها وقتی وانت برای جمع آوری کمک های مردمی وارد کوچه می شد
بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود
 
همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، 
خب درد هم بود...
 
و اما امروز...
 
امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوکس خارجی در هر محله و گوشه کناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست.
 
از انواع شکلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا
موبایل و تبلت و ...
 
داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا و البته
بستنی با روکش طلا !
 
 
و حال ، این تن های فربه، تکیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت 
از شنیدن کلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.
 
مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید!
مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!
 
متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است ...!!
و بعضی چیزها را هم
 بهتره نگیم 
 
 
قحطی امروز که در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم :
 
 
قحطى ایمان است...
قحطی اخلاق است...
قحطی عشق و محبت است
 
بوی رمضان می آید
فرصتی دوباره
فرصتی برای بازگشت
آغوش او برایمان باز است
 
جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
یا نامه نمی‌خوانی یا راه نمی‌دانی 
گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خوانم
ور راه نمی‌دانی در پنجه ی ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی





صفحات :
|  <  <<  16  17  18  19  20  >  |